- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
بدون عشق دلسردم، کمی آقا نگـاهم کن سرا پا غصه و دردم، کمی آقا نگاهم کن درختی بیثمر هستم، برایت دردسر هستم خزانم، شاخهای زردم، کمی آقا نگاهم کن نشستم با دو چشم تر، خجالت میکشم دیگر ازین طرزِ عملکردم، کمی آقا نگاهم کن نکن قلب گدا را خون، نگو سائل برو بیرون فقیرم، از همه طردم، کمی آقا نگاهم کن نـدارم بـیـم رسـوایی، به امید تـمـاشـایی دم میخـانه میگردم، کمی آقا نگـاهم کن برای وصل جنت نه، وُفور ناز و نعمت نه به عشقت نوکری کردم، کمی آقا نگاهم کن ز هجرانت نمردم من، به دردت هم نخوردم من فـدای غـربتت گردم، کمی آقا نگـاهم کن به سـوز سیـنۀ زهـرا، به آه زینب کبری صدایت میزنم هر دم، کمی آقا نگاهم کن امان از شام و ویرانه، عقیله بود و بیگانه دو جمله روضه آوردم، کمی آقا نگاهم کن به یاد غربت زینب، خرابه میروم هر شب شبیه جغـد شبگـردم، کمی آقا نگاهم کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
مـژده کـه گـل سـر سـبـد فـاطـمه آمـد از بـاغ جـنان، سـرو قـدِ فـاطـمـه آمد دسـتِ مــددِ حـق، مـددِ فــاطــمـه آمـد ایـنـک سـنـد مـسـتـنـد فـاطــمــه آمــد جـبـریـل بـشارت دهــد از عـالـم بـالا امروز که طاووس جـنان بال گـشوده دل از هــمـۀ اهــل ســمـاوات ربــوده از سـیـنـۀ یـاران، غـم و انـدوه زدوده این کیست که بر ما همه رخسار نموده او مهدیِ زهراست، همان یوسف طاها بوی گل نرگس همه جا عطر فشان شد امواج نسیمِ سحـر از شرق، وزان شد انگـار محـمد ز جـنـان بـاز عـیان شد فرعـونِ زمـان از خبر او نگـران شد زیرا حـسنِ عـسگـری امشب شده بابا ایـن است بـه عـالـم ثـمـر آل پـیـمـبـر این است همان وعـدۀ دیـریـنۀ حـیـدر او خیر کثیری است پِیِ سورۀ کـوثـر او جان غدیر است که شد بر همه رهبر آیات الهی است از این چهـره هـویـدا این نور قرار است که در وعدۀ نزدیک تابَـد به شبی تار، به هر کـلبۀ تاریک بر ظلم بتازد، پس از آن کوچۀ باریک گویند ملائک همه بر فـاطـمه تبریک او پاسخ قطعی است به هر سیلیِ اعدا او صاحب تیغ است، همان تیغ ولایت او رهـبر راه است، همان راه هـدایت او مظهر عدل است، همان عدل و درایت او سایۀ دست است، همان دست عنایت مـا بـنـدۀ عـشـقـیـم وَ او سـیـد و مـولا او آب حیات است و ما تـشـنـۀ دیـدار او معدن سِرّ است و ما طالـب اسرار او حافـظ دین است و ما ناصرِ ابـرار او فاتح کعـبه است و ما کُـشتۀ آن یار بـا یـار بــپــوئـیـم مـسـیــر شــهــدا را در گوشِ فلک از همه سو این خبر افتاد بر دوشِ بت و بتکـده دیگر تَـبر افتاد با آل عـلی هر که در افـتاد، ور افـتاد هر دشمن مغضوب، به قعر سَقر افتاد تقـدیرِ الهـی است که قـرآن شود احـیا او منـتقم خون خدا، خون حسین است اسلام بِـوَالله کـه مـدیـون حسیـن است مهدی که دمادم، همه محزون حسین است او پـیـرو ثـارالله و مفـتون حسین است هر روز به گـودال بـیـایـد گـل زهـرا دل همرهِ ارباب، سوی دشت بلا رفت بر عمّۀ سادات، در آن دشت، چها رفت از کرب و بلا دختِ علی تا به کجا رفت گـه بـا اُسـرا، گـاه کـنـار شـهـدا رفت ماندهست غمِ داغ حسینـش روی دلها ای زادۀ زهرا که رُخت قبلۀ دلهاست باز آ که کنون زینبـیه، کعـبۀ دلهاست امروز حریـمِ حـرمش، مکّـۀ دلهاست امروز حـلـب قـتـلگـه و فکّـۀ دلهاست مـائـیـم و دفـاع از حـرم زیـنب کـبـرا امـروز فــداکــاریِ مــا مــرز نــدارد بـر دیـنِ خـدا، یـاریِ مـا مـرز نـدارد این اشک و عـزاداریِ ما مـرز ندارد امــروز عــلـمـداریِ مـا مــرز نـدارد فرمان ز علمدارِ تو، فـرمانبری از ما
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
در سیـنـهام امشب آسـمـان دارم یک دشت، ستاره بر زبان دارم آمــادۀ دار چــشـمهـای تــوسـت در پیکر خود اگر که جان دارم بـر پـای نـگـاه دوسـت بـگـذارم مجـنـونـم و راه خـانه میگـیـرم از لـیـلـی خود نـشانه میگـیـرم مـن گـرد و غــبـار راه دلــدارم در عـیـد رسـیـدن تـو حـیــرانـم هم شـادم و هم کـمـی پـریـشـانم ای مـقـصد حـرفهای بـسیـارم سرمست تو کِی شراب میخواهد؟ کِی تشنۀ عشقت آب میخواهد؟ بـا ایـن هـمـه مـن فـدایـی یــارم بـرگـرد غـریـب سـامـرا برگرد ای وعــدۀ آخــر خــدا، بــرگـرد از دوری کـربـلاسـت مـیبـارم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
جمعـهها طبع من احـساس تغزل دارد نـاخـودآگـاه به سـمت تو تـمـایـل دارد بیتو چندیست که در کار زمین حیرانم مانـدهام بی تو چرا بـاغچهام گل دارد شاید این باغـچه ده قـرن به استقـبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز مـاه مخـفـی شدنـش نیـز تـعـادل دارد کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز میخرم از پسرک هر چه تفاعل دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها تکیه بر کعبه بزن، کعـبه تحـمل دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
ما خـاک بـوس آسـتـان اهل بـیـتـیـم شکـر خـدا از نـوکـران اهل بـیـتـیم ما زیر دینِ خـانِـدان جـود هـسـتـیم ما اهل ایـران امت صاحب زمـانیم هر روز و شب در خدمت صاحب زمانیم آقا سلام، عرض ادب، عرض ارادت بار دگـر در حـق ما کـردی محـبت تو مثل زهرا مادرت مشکل گشایی در شادی و غم یار هر شاه و گدایی ای دلـشکـسته از غـریب و آشنـاها ای غـیـبـتت زیـر سـر امثـال مـاهـا بر این شب دنیا بتـاب ای ماه پنهان درد است در دلها ولی کو راه درمان؟ گم شد بدون تو در عـالـم مهـربانی کم میشود پیـدا دل صاحب زمـانی آقا بـیا و حـال دنـیـا را عـوض کن این روزگار سرد اینجا را عوض کن ای که شده قـلـبت پریـشان ابالفضل ذکر لبت هر روز و شب، ای جان ابالفضل
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
در حال و هـوای شب بارانی هر سال گرم است سر من به چراغانی هر سال در کوچه خـیـابان دلـم ریـسه کـشیـدم دعوت کنمت تا که به مهمانی هر سال با شبـنم اشکـم سر راهت گـل نرگـس گـل کاشتهام من به گـلـستانی هر سال پـاداش غـزل های من این است بـیایی یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم حالا منم و بیسـر و سامـانی هر سال میخندم و با دیدهای از عاطفه جاری میخوانمت ای حضرت باران بهاری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد بیتو حتی مهربانى حالتى از کـينه دارد بیتو میگويند تعطيل است کار عشقبازی عشق اما کى خـبر از شنبه و آديـنه دارد جغد بر ويرانه میخواند به انکار تو، اما خاک اين ويرانهها بويى از آن گنجينه دارد خواستم از رنجش دوری بگويم يادم آمد عـشق با آزار خـويشاوندى ديريـنه دارد روى آنم نيست تا در آرزو دستى برآرم اى خوش آن دستى که رنگ آبرو از پينه دارد در هواى عاشقان پر میکشد با بيقراری آن کبوتر چاهى زخمي که او در سينه دارد ناگهان قـفـل بزرگ تيرگى را میگـشايد آنکه در دستش کـليد شهر پُر آيـينه دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
صـداى بـال سـمـنـد سـپـيـده میآیـد يـلى كه سيـنه ظلـمت دريـده میآیـد گرفته بيرق تابان عشق را بر دوش كسى كه دوش به دوش سپيده میآید طلوع بركه خورشيد تابناك دل است سـتـارهاى كه ز آفـاق ديـده مـیآیـد بهـار آمـده با كـاروان لالـه به بـاغ به دشت ژالـه گـل نـو دميـده میآید به سـوى قـلـۀ بـیانـتهـاى بـيـداری پرندهاى كه به خون پَر كشيده میآید درآن كران كه بود خون عاشقان جوشان شهيد عـشق سر از تن بريده میآید بـه پـاســدارى آيـيـن آســمــانـى مـا گـزيـدهاى كه خـدا برگـزيـده میآید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
نـشـسـته است به آئـیـنهام غـبـار گـناه نمانـده بر سر دوشم به غـیر بـار گـناه قــرار بـود کـه بـا تـو قــرار بـگـذارد کـشیـد نـفـس، دلـم را سر قـرار گـنـاه به جای اینکه به دنبال عـشق تو باشم شـدم اسـیـر گـنـاه و شـدم دچـار گـناه تویی همان که همیشه در انتظار منی و من همان که همیشه در انتظار گناه مرا ببخش که جای دعا برای ظهـور گـذاشـتـم نـفـسـم را در اخـتـیـار گـنـاه دروغ و غیبت و تهمت، چه و چه و چه و چه دگـر در آمده از دست من شـمار گناه نـشـد کـه ثـانـیهای بـیقـرار تو بـاشـم که بـودهام هـمۀ عـمـر بیقـرار گـنـاه پریده از سر بام تو روح من که چنین کـبوتـرانـه فـقـط میشود شکـار گـناه عجـیب نـیـست اگـر یـاد تو نـمیافـتـم احـاطه کرده خـیـال مرا حـصار گناه یقین به لطف دعای تو بود اگر کمرم هـنوز خـم نـشده زیـر این فـشار گـناه به جان صبح قسم که میآیی ای خورشید و مهر خاتمهای میشوی به کـار گناه
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
دم به دم خواهم از خدای شما که بـمـانـم همـیـشـه پای شـما بَـد و پَـستـم قـبـول اما هـست دل دیـوانــه مـبــتـلای شــمـا گـرۀ کـور کـار ما را بـاز… کـرده دست گـره گـشـای شما غم و دردت به جان خریدارم جـان نـاقــابــلـم فــدای شـمــا یـوسف فـاطـمـه گـل نـرگـس مـرغ دل جَـلد سـامـرای شما نوش جان میکند دو گوش عرش آیــه را بـا تـُن صـدای شــمـا ای امیدِ دلم بخوان «وَ نُرید…» آمدی آسـمـان غـزلخـوان شد مدح تو شعـر لَـعل بـاران شد قطره قطره چکیدی و صحرا بـا قـدمهـای تو گـلـسـتـان شد عـِـلــم پــیـغــمـبـرانـه آوردی کـاخ جهـل زمـانه ویـران شد ذوالـفـقـاریست تـیـغ ابـرویت خطبه خواندی علی نمایان شد شب میـلاد… مـادری دلـشاد ندبه خوان وصال مهـمان شد پـهـن شـد سـفـرۀ کـریـمـیات حاتم آمد گدای این خـوان شد شب شب عشق شاه کرب و بلاست هر سـلامـی عـلـیکُـمـی دارد عاقبت بـَذر… گـنـدمـی دارد طاق نصرت برای جشن زدیم جـشن و شـادی تبـسـّمی دارد هر سرودی برای خود سوری هـر کـلامـی تـکَــلـُّـمـی دارد زیر بـاران قـدم زدی حـتـماً! قـطـرههـایـش تـرنـُّـمـی دارد اهـل مـیخـانه خـوب میدانـند ساقـیاش بـاده و خـُمـی دارد ساغر و جام ما پُر از نور است مـثـل دریــا تــلاطـُمــی دارد چه نیازی به خمُّ و انگور است باید از ما و من عـبـور کـنیم جام این سینه غرق نـور کنیم سر سجـّادههـای راز و نـیـاز حال سیـنای طـور جـور کنیم وقت تسبیح مادر است بیا… ذکر گفته… عـذاب دور کنیم در ظهـور نگـار شکی نیست شرطش این است ما ظهور کنیم باید از اصل خود نیفتیم و… روزها را کـمی مـُرور کـنیم وقـت ویــرایـش آمــده بــایــد قلب را لایـق حـضور کـنـیـم این حساب و کتاب کار ماست با شـما نـیـسـتـم مخـاطـب هـا خود من،تهمت و دروغ و ریا ظاهرم عضوی از سپاه نـور باطنم شیطنت… گناه و خطا چـشمهـایم که هـَرزه میبـیـند گـوش ها و زبـان و غـیبت ها جای قرآن و ذکر و راز و نیاز ناسزا… اِفترا… دَغـَل… دعوا دسـت هـای پــدر نـبـوسـیــدم نـشـدم من برای مـادر عـصا حـال هـمـسایه را نـپـرسـیـدم کودکی نان نخورده بود امـّا من که میگویم از مـسلـمـانی بگذریم از قـُصور من برگرد گـل دردانـۀ حـسن… برگـرد عمرعاشق به قدر صبر تو نیست تا نمُردهسْت سینه زن، برگرد حقِّ من نیـست دیـدن تو ولی حقِّ ارباب بیکـفن… برگرد جـانـم از غـصه بـر لـبـم آمـد مَرهم زخم روح و تن برگرد مـیزنــد نـالـه از فــراق تــو سامـرا؛ سـوریه؛ یمـن، برگرد آهِ مـظـلـوم را نـمـیشـنـوی!! تَه گودال… پیرهن… برگرد پـیـر ما گـفـتـه نـیـمـۀ خـرداد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
جمال غیب و شهود است این که میآید تمام رحمت و جود است این که میآید شعیب و صالح و هود است این که میآید عزیز مصر وجود است این که میآید زهـی به مـرتـبـه و عـزّت پـیامـبـرش سپاه بـدر و اُحـد ایستاده پـشت سرش تـمـام عـالـم ایجـاد مـیشـود حـرمـش حرم گـذاشته از دور دیـده بـر قـدمش مسیح زنده کند باز، جان ز فیض دمش به روی دوش علمـدار کـربلا، علمش خروش لشکر او انتـقام خون خداست نـدای حنجر خـونـیـن سیـدالشهـداست نقاب غـیبت خود را ز چهـره باز کند رخ نــیـاز بـه درگـاه بــینــیـاز کـنــد مسـیح پـشت سر حضرتش نـمـاز کند برای بیعـت او دست خـود دراز کـنـد نگه کـنید شهـیدان چگـونه سـرمستـند برای یاری او زنده گشته، صف بستند بیا که حجر ز هجر تو اشک میبارد بیا که کعـبه به دور سرت طواف آرد بیا که بـر قـدمت رکـن، دیـده بگـذارد بیا که فـاطمـه تنهـا تـو را تو را دارد بیا که تا تو نیایی، زمان محرمِ توست بیا که پیـرهـن پـاره تو پـرچـم توست بیا که قـلب جهان بیقـرار توست، بیا بیا که چـشم هـمه اشکـبـار توست، بیا بیا که تـیـغ خـدا ذوالـفـقـار توست، بیا بیا که فاطمه چـشم انـتظار توست، بیا بیا که «میثم» دلسوخته به محضر تو گلاب اشک فـشاند به خـاک مـادر تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
دور زمان به نیمۀ شعبان رسیده است اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است تـابـیـدن سـتـارۀ مجـلـس مبارک است این صاحب کـمال که از راه آمدهست این وجه ذوالجلال که از راه آمدهست بُـرهـان قـاطع هـمـۀ دوسـتـان مـاست این نورسیده ماه شبستان نرجس است این سورۀ تبارک قـرآن نرجـس است فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض از هیبتش بفهم که فرزند عسکریست لبخند او به خاطر لبخـندِ عسکریست این حرف جز به وصف تو انشا نمیشود دل در هوای وصل تو بیتابِ سامراست چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست احساس می کنیم که فردا از آن ماست شـیـعـه بـه انـتـظـار تو بایـد بـأیـسـتـد وقـتـی که اسـم خـاص تو آید بـأیـسـتد با اینکه سیرهات چو مُحمّد، مُحبّت است باید که ذوالفـقار بگیری به دستِ خود روی فَرَس، مهار بگیری به دستِ خود بیـنـند چون که خلق، عـلـمداریِ تو را آقـا بـیـا و بـر سـَـلَـفـیهـا عِـتـاب کـن قـدری پیِ هـلاکـتِ داعـش شتـاب کن از خون تمام معرکه را رنگ میکنی ای قــتـلـه گـاهْ دیــدۀ مـا زودتــر بـیــا ای پـیـرِ اشک کـرب و بلا زودتـر بیا جدّت صدات میزنـد از منـبـر سـنـان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
سـائـلـم، حـاجــتـم عـنـایـت اوســت مـطـمـئــنّـم کــرم سَـجــیّـت اوسـت دیـــده آئــیـنــه دار طـلـعـت اوسـت اوست سالار و سرورم به دو کون من بر او عبـد و نوکرم به دو کون دیـــده تــا هــیـبـتِ رَشـیــدِ نــگــار سَــرو از شَـرم، پـا کـشـیـده کــنـار گر که تاریک و روشنَم چه عجب؟ گـر دَم از او نـمیزَنَـم چـه عجـب؟ مـیکـنــم اعــتـراف در هـمـه جـــا « با صـدایی بلـند و بـانگ رَســا» عـشـقـبازی فـقـط شـریـعـت ماست عـشـق، دیـنِ حـنـیـف مـلّـت ماست گـر به غـم مبـتـلا شـُدیـم چه بـاک؟ نــیــنـوای بــلا شـُـدیــم چـه بــاک؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
ما بنـدهایم و اخـتـیار از خود نداریم جز آنکه سر بر خاک پای تو گذاریم ما را گـدای کوی دلبر خـلق کردند ما با گـدای تو شدن سـرمـایه داریم تـو آفــتـابِ ابـرهـایِ طـول هــفـتـه ما ابـر صبح جـمـعـههای انتظـاریم جمعه اگر چه روز تعطیل است، اما ما بـیـشتـر در آن پـیِ انجـام کـاریم جمعه همیشه روز گریه، روز ندبه لطفاً به ما امشب بگـو تا کی بباریم امشب گـدایان! نیـمۀ شعـبان رسیده یـوسف سر دروازۀ کـنـعـان رسیده امشب کنیزی رتبه میگیرد زِ ارباب تعبیر میگردد برایش اصل آن خواب خوابی که تعبیرش امام عصر ما بود خوابی که شد نرگس برایش سخت بیتاب فردا خـدا از بطن نرگس بر خلایق افـشاء نماید صورت آن گـنج نایاب فردا خدا خورشید خود را مینماید فردا مرا ای آسمان، دریاب! دریاب! فردا شود پیشانی و لب های مهـدی از بوسههای عسکری سیراب سیراب جـاءَالحـقی خوانَـد به اذن و امر آقا گوید که« انَّ الباطـلَ کانَ زَهـوقا» امشب جهان پیراهنی نوتر به بر کرد امشب حکیمه حکمت حق را نظر کرد امـشـب خــدا آزادی نـوع بـشـر را چون نغمهای در سینۀ مرغ سحر کرد مرغ سحر با نغـمۀ مـیـلاد موعـود گوش شیاطین را به یک آواز کر کرد ارباب، خود بعد از ولادت با لبانش اطرافیان را از گُل رویش خبر کرد اربابـمان در نـیـمۀ شعـبان رسید و دامان نرگس را پُر از شمس و قمر کرد نرگـس! شکـوه عـزّتت بادا مبارک طـاووس اهـل جـنّـتـت بـادا مبارک وقـتـی خـدا بر مـاه روی او بـنـازد خورشید باید رنگ از صورت ببازد او آمـده تا که به امـر حـق تـعـالـی دین را به دست حیدریِّ خود بسازد آمـد که تا با ذوالـفـقـار صبـر مـولا بـر دشـمـنـان آلِ پـیـغـمــبـر بـتـازد با یـالثـارات الحـسیـنـش میرسد تا همچون ابوفاضل عـلم را بر فرازد میآید و با یک «انا الـمـهـدی» تمامِ گـریـه کـنان جـدّ خود را مینـوازد عـشق حسین بن عـلی میآید از راه ذکر لبـش نِعـمَ الوَکـیل و حَسبُـنَـاالله مـا تـشـنـۀ رویش شـدیـم، الحـمـدلله آوارۀ کـویـش شــدیــم، الـحـمـدلـلـه همچون سیاهه لشگری ویلان و سیلان در خـال هـنـدویش شـدیـم، الحـمدلله «اِنّـا اِلیهِ راجعـون» گـفـتیم و آخـر چون قطرهای سویش شدیم، الحمدلله در پای محراب نماز و ذکر و قرآن محـتـاج ابـرویـش شـدیـم، الحـمـدلله با عـطر یـاس روضههای مـادر او آشـفـتـۀ بـویـش شـدیـم، الـحـمـدلـلـه مـا چـارده سـرمـایـۀ نـایـاب داریـم شکر خـدا، شکر خـدا ارباب داریم فـردا فـرشته میگـشایـد دور او پَـر روحُ القُدُس دور و بَرَش گردد کبوتر او را بَـرَد در آسـمــان هــفـتـگـانـه تا قـدسیان قـنـداقـهاش گیرند در بَر او رفت و مادر در پیاش آشفته گردید نرگس زِ دوریِّ شقـایق گشت پرپر فرمود بر او عسگـری: آرام! آرام! میآورد قـنداقه را حق سوی مـادر شاعر شب عـید خـدا از سـامـرا تو بـردی دل مـا را کـنـار امِّ اصـغــر اربـاب ما را از خجـالت آب کردند با یک سه شعبه طفل را سیراب کردند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
الا طـراوت سـر سـبـز بـوسـتـان دلـم شـکــوه بـیمـثــل اوج آســمــان دلــم قلم به دست من امشب عجیب میلرزد و بـنـد آمــده پـیــش شـمـا زبــان دلــم اگر چه هیچ کجا لایـق قـدومت نیست چه میشود که بیایی به جـمکران دلم کـدام جــاده مــرا مـیرسـانـدم تـا تـو نـشـانـی حــرمـت را بـده نـشـان دلــم به دستهـای تو دستـم نـمـیرسـد آقـا چراکه بیتو شکسته است نردبان دلم نگـاه کن به کـویـری ترین زمین خـدا تـو ای زلالتـریـن رود بـیکـران دلـم در آخر غزلم عرض میکنم این طور که السلام علیک صاحـب الـزمان دلم من از تو غیر تو را آرزو نخواهم کرد به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست به غیر دست کریمت گل اجابت نیست هوای خیمۀ سبزت چقدر روحـانیست که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست و هـیـچ کـار دگـر غـیر انـتظـار فـرج برای شیعه مهمتر و با فضیلت نیست تو مهربانتری از مادر و پدر بر من برای من کسی مثل تو با محبت نیست خـدا کـند که نصیـبـم شود زیـارت تو خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است میان سینۀ پاک تو جز شجاعت نیست بگـیـر تـیـغ به دست و به انـتـقـام بـیا
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
عـشـقـت مـیان سیـنـۀ من پـا گرفته شکـر خـدا که چـشم تو ما را گرفته دریاب دلها را تو با گوشه نگـاهی حـالا که کـار عـاشـقی بـالا گـرفـته عمریست آقاجان دلم از دست رفته پـائـین پـای مـرقـدت مـأوا گـرفـتـه سرو رشید خوش قد و بالای ارباب ششگوشه هم با نور تو معنا گرفته از کـودکـی آوارۀ کـوی تو هـسـتـم دست دلم را حضرت زهـرا گرفـته مـانـنـد جـدّت رحـمةُ لـلـعـالـمـیـنـی زلف تو را موج پـریشان میشناسد چـشـم تو را آیـات بـاران میشناسد عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر! کوچه به کوچه صبح کنعان میشناسد اعـجـاز چـشـمـان تو را آیـه به آیـه آری دل تـازه مسلـمـان میشـنـاسـد آقــا کــرامــات نـگــاه روشـنـت را خورشید در هر صبحگاهان میشناسد خشم و خروش و هیبتت را بین میدان هوهوی رعد و برق طوفان میشناسد خورشید از شرم نگاهت رو گرفته بـالاتـر از حـد تـصـورهـا کـمـالـت دل میبرد از اهل این عـالم خیالت صبح ازل چـشمان مبهـوت ملائک بـودنـد شـیـدای تـمـاشـای جـمـالـت میجوشد از خاک قدمهای تو زمزم کــوثــر شـراب خـانـگـیِّ لایـزالـت کی میشود با بـالهای این چـنـینی پـرواز تـا اوج شـکــوه بـیمـثـالـت آنجا که بـال جـبرئـیل آتـش گرفـته بـام نخـست پـر کـشیـدنهای بـالـت خُـلـقـاً و خَـلقـاً، منطقاً عـین رسولی دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت میریـزد از عطـر نگـاهت یاس آقا هر صبح بر لب نغمۀ تکـبیر داری تو آفـتابـی، صبـح عـالمگـیـر داری با حلقههای گیسوی پُر پـیچ و تابت صد کاروان دل در تب زنجیر داری از لهجـهات عـطـر خـدا میبارد آقا هر گاه بر لب نغـمـۀ تکـبـیر داری از میـمـنه تا میـسره میپاشد از هم وقتی که در دستان خود شمشیر داری باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری از هیبت چـشم تو دشمن میگـریزد حالا که خاکم را سرشته دستهایت بگـذار تا باشم هـمـیشه خـاک پـایت بال و پری میخواهم امشب از تو آقا تا که تـمـام عـمـر باشـم در هـوایت آه ای اذانگـوی سـحـرهای مـدیـنـه یـاد نـبی را زنـده میسازد صدایت ای آفـتاب کـربـلای حضرت عشق بـگـذار بـاشـم زائــر پـائـیـن پـایـت عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
جان تازه به تن خسته و بیتاب تویی ما همه خاک ترین و گهر ناب تویی نفس و هستی آرام دل و جان حسین آمدی روز کـنی نیـمـه شب دنـیا را بـنِـشـانی سـر جـا هـیـمـنـۀ دریـا را درِ این خانه کرم روی کرم بار شده پای تو سرو قـدی نیست مگر افتاده دلبری نیست که با دیدن تو دل داده ای به قد قامت تو سجود قامت بسته از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند به تو با آن قد و بالات تهمـتن گفتند هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟ با همان تیغـۀ ابروت سپـاهی داری به هم آمیختهای میمنه تا میـسره را
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
ای که بر روشنای چهرۀ خود، نور پیغمبر سحر داری نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری تو کدامین گـلـی که دیدن تو صلـواتی محـمدی دارد چقدر بر بهشت چهرۀ خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و میسوخت در تف کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد عشق میداند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح ششگوشه گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو یا عـلی هر چه بیـشتر گفتیم با نگاهی پُر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
از کوی صفا بوی وصال آمده امشب زیـبا صنـمی مـاه جـمـال آمـده امشب پـیچـیده به شهـر نبـوی عـطر محـمد بر چـشـمۀ جان آب زلال آمده امشب میـلاد هـمـایـون علی بن حسین است جانـانه ببـین با چه جـلال آمده امشب بر اهل ادب میرسد از غیب بشارت خوش باش شب دفع ملال آمده امشب از پرده برون گشته به شعبان مه لیلا به به چه درخـشنده هلال آمده امشب ای سـایه نـشـیـنـان لـوای عـلـی اکبر بر مجلستان حسن و کمال آمده امشب مـرغ دل یاران همه در جشن ولادت چون طبع کلامی به مقال آمده امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
میشود پای همین زمزمهها توشه گرفت به کرمْ خانهٔ شاه آمد و شش گوشه گرفت میشود نادِعـلی گـفت و خدایی تر شد با عـلـی زائـر دربـار دل و دلـبـر شد پـسـری آمـده از ایـل و تـبـار عــلـوی قَـمـری با وَجـنـات و حـرکات نـبـوی گـل تـکـبـیر حـرم سـوی حـرم میآید پــســر ارشــد اربــاب کــرم مــیآیــد جَذْبۀ روی محمد به جمالش پـیداست نــوۀ فـاطـمـه و نـاز نـگـاه مـولاسـت صبر و ایثار حسن دارد و احساس حسین همـۀ شهـر مـدیـنه شده بـین الحـرمین آسـمان میرسـد از راه که زانـو بزند با عـلی بانگ هوالحق و هوالهو بزند روح اخلاص ومناجات و دعای سحر است علی اکبر به خدا دار و ندار پدر است به روی شانۀ او پـرچـم دین جـا دارد ادب و مـعـرفـت و هـِیـبـت سـقـا دارد مینشیند به لبش نغـمۀ ِیارب هر شب پیـشـمـرگ پدرش بود و قـرار زیـنب میرسد عـطـر مناجـات اُویـس قـَرنی ضـربــان دل پـیـغـمــبــریِّ او یـمـنـی شب مـیـلاد عـلـی اکـبـر لـیـلا به تـنـم لــرزه افـتـاده خــدایـا نـگـران یـمــنـم تیر ظلم و ستم حرمله و شمر و سنان غرقِ خون یمن و سوریه و مظلومان طاق نصرت زدهام چشم امیدم بر راه مـیرسـد مـنـتـقـم خــون ابـاعـبـدالـلـه ای سَـقـیـفـه صفـتان حکـم ولی میآید یوسـف فـاطـمـه با تـیـغ عـلی مـیآیـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
یم عصمت زهی امشب به دامان گوهر آوردی برای آفتاب امشب فرزوان اخـتر آوردی حسین ابن علی را هم پسر هم یاور آوردی تـعـالی الـلـه یـا لـیـلا عـلـیِّ اکـبـر آوردی تو لیـلایـی و مثـل آمـنـه پـیغـمـبر آوردی و یا بنت اسـد گـردیـده شیـر داور آوردی محمّد خو علی رو فاطمی طینت پسر زادی ملک زادی بـشر آورده یا خیـرالبـشر زادی بغل بگشا چو جان گیرش به بر جان حسین است این به رخ مصحف به خطّ و خال، قرآن حسین است این ذبیح فاطمه در عید قربان حسین است این گل بستان احمد روح و ریحان حسین است این میان ماهها مهر درخشان حسین است این گل و باغ و بهار و سرو بستان حسین است این بشر اوصاف آن رشک ملک را چون توان گوید لب معصوم باید وصف آن جان جهان گوید رخش سوره دو بسم الله دارد از دو ابرویش یدالله فـوق ایـدیـهـم بود نقـش دو بازویش خجل گردد ز رخ گر ماه بنشیند به پهلویش زیـارتگـاه زوّار محـمّـد مصحـف رویش شفای چـشم ثـارالـلّهـیان خاک سرِ کویش عجب نی یوسف ار چشم تماشا واکند سویش مباد از گردش چشمی بگیرد هست یوسف را که هم دست زلیخا بُـرَّدُ هم دست یـوسف را کرامت از نبی، صبر از علی، حلم از حسن دارد قد رعناش طوبی سایه بر این نُه چمن دارد به هر یک تار مویش عطر صد مُلک خُتن دارد چراغ از عارض نورانیاش هر انجمن دارد هزاران جان عـالم در درونِ پیرهن دارد علی باشد به نام و روح احمد در بدن دارد به چشم اهـل دل مـاه تـمامش میتوان گـفتن رسولش میتوان دیدن امامش میتوان گفتن علی، زینب، حسن، عبّاس، محو روی زیبایش حسین بن عـلی، چشم خـدا، گـرم تماشایش سلام سدره و طوبی به سرو قدّ و بالایش سر خوبان عالم سر بسر خاک کف پایش عـلـیّ بن حـسین بن عـلـی نـام دل آرایـش نوای کربلا برخـیزد از نیـزار اعـضایش کـه مـن در کـربـلا اوّل قـتـیـل آل یـاسـیـنـم شود در موج خون تقدیم جانان جان شیرینم رسول الله خـضر و تـشـنـۀ آب بـقـایم من به مسعای شهادت عاشق سعیِ صفایم من ذبـیح ذبـح اعـظـم در منـای کـربـلایم من حـسین بن عـلی را شیـر دشت نیـنوایم من خـدا را خـونم و ریحانۀ خـون خـدایم من به جـای شیـر مـادر تـشنۀ جـام بـلایم من شهـادت سرفـرازی میکند با خون من فردا پدر صورت نهد بر صورت گلگون من فردا من آن حسنم که در امواج خون پیداست تصویرم شهادت، عشق، ایمان بوده از آغاز تقدیرم منم آیـات ایـثـار و ولایت کرده تـفـسـیـرم به جوش آیند ثاراللّهیان از بانگ تکـبیرم مپـنـداریـد طـفـل شیـریام من بچّـۀ شیرم یدالله است دست و ذوالفقار اوست شمشیرم مرا سیـنـه سپـر بر هـر بـلا میپـرورد لـیلا وجــودم را بـرای کـربـلا مـیپـرورد لـیـلا مرا روز ولادت روز عاشوراست میدانم تنم چون برگ گل در دامن صحراست میدانم رُخم از پشت ابر خون، جهان آراست میدانم حسابم با خدا در محشر کبری ست میدانم خـدایم از برای بـذل جـان آراست میدانم سرم آن روز روی دامن زهراست میدانم رسول الله میگیرد به موج خون در آغوشم ز دست او به مـیـدان شهـادت آب مـینـوشم تو در گهواره مست جام ایثاری علی اکبر تو از دوران شیری شیرِ پیکاری علی اکبر تو نـور عـین عـین اللهِ داداری عـلی اکبر تو خود از کوثر توحید سرشاری علی اکبر تو جا در قلب ثاراللّهیان داری علی اکبر تو ابن الثّـاره، ثـارالله را یاری عـلی اکبر بهشت عارفان مهر و جحـیم کافران خشمت نگـاه عمهات بر رخ دل عـبّاس در چـشـمت تو بر نسل جوان تا صبح محشر رهبری داری تو چون عبّاس بر خیل شهیدان برتری داری تو بر آل نبی بعد از امامان سروری داری تو خُلق و خوی و روی و منطقِ پیغمبری داری تو دست و بازو و تیغ و توان حیدری داری تو در هر زخم تن یک آیت روشنگری داری ولی اللّهـی و چـشـم و چـراغ حجّـت الـلّهـی نه «میثم» را که خلق عالمی را مشعلِ راهی
: امتیاز
|